بازهم سلام دوست گرامي ؛ شما که پاسخي بما نداديد ! پس خودمان پاسخ خودمان را مي دهيم :
ما نيز خود سوخته اين عشقيم ! ما نيز دردمند اين سودائيم ! عاشقان را تحمل رنجها در اين مسير سخت نيست بلکه شيرين است ! پروانه را به عشق شمع ملامت نبايد کرد ! که تا پروانه نشوي لذت سوختن را درک نکني ! مگر يوسف (ع) را قدرت فرستادن نامه يا پيکي بسوي کنعان نبود ؟ مگر نمي توانس حتي سفري کوتاه به کنعان داشته باشد ؟ پس چرا سالهاي سال رنج دوري پدر را تحمل کرد ! و پدر را نيز دردمند درد هجران خود نمود ، او که در قصر شخصيتي شده بود و هرکاري را ميتوانست انجام دهد ! پس چرا اقدامي نکرد ؟
حکايت امثال سردار نظري با اين نظام و رهبري آن از همين قبيل است !
عشق را داني چه باشد ؟ جان و تن بگداختن !
غير مهـــــر دوست را از دل بـــــــــرون انداختن !
و چه بسيارند عاشقاني که همه چيزشان را در راه اين انقلاب دادند و هيچ توقعي نداشتند و ندارند و در گوشه اي بي نام و نشان و در عزلت و تنگدستي عمر فاني را مي گذرانند ! و تنها دل خوشي شان اين است که اسلام و انقلاب را پايدار و پيروز ببينند .
اگر ارتباطي با سردار داشتيد اين پيام ما را هم به ايشان برسانيد : سرادار تنها نيستي !
موفق و مؤيد باشيد